ما محصور باورهای خودمانیم و باورفروش محله ی ما این را فهمید. او باور هایی با اسامی جدید برایمان آورد، اسم های خاص و کلماتی عجیب. اهل محل برای خریدن باورهای جدید صف کشیدند و هرکس باوری را که می گرفت محکم بغل می کرد و به آن می چسبید، بعضی ها هم باورهایشان را هی باصدای بلند برای دیگران تعریف می کردند تا بقیه بدانند چقدر باورهایی که خریده اند خوب و عمیق و کارگشاست.
باورفروش محله پولدارتر و پولدارتر شد و ما هم محصور باور های جدیدمان در قفس باور ها دور هم جمعیم …
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.