در دوران کودکی ما، کارت های متفاوتی برای بازی وجود داشتند، کارت های هواپیما، ماشین، فوتبالیست ها و … .محبوب ترین کارت ها برای من کارت های ضرب المثل بود. دسته ای از کارت ها که یک رویش ضرب المثلی نوشته شده بود و روی دیگرش تصویری مربوط به آن چاپ شده بود، رویه بازی هم به این صورت بود که تصویر را نشان می دادند و ما ضرب المثل را باید حدس می زدیم. از آنجایی که این کارت ها بیشتر با دنیای بزرگتر ها و مراودات کلامی بین آنها ارتباط داشت من خیلی راغب بودم که هم آن ها را از بر کنم و هم گاه و بی گاه ازشان استفاده کنم که صد البته از آنجا که نمی دانستم معنای هرکدام چیست و کاربردشان در کجاست، بیشتر اوقات بی گاه ازشان استفاده می کردم، مثلا همسایه مسنی داشتیم که عصر ها در کوچه می نشست و بازی ما بچه ها را تماشا می کرد و در همین حین احوال اهل محل را هم از نظر می گذراند، یک روز وسط بازی ما حرفی زد و من سریع ” فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تراست” ای برایش چاق کردم که حسابی ناراحت شد، یا در مجلسی که دوست پدرم درباره اوضاع و احوال کاسبیش داشت صحبت می کرد ” شتر در خواب بیند پنبه دانه ” را به کار بستم که این یکی بی جواب نماند و از عتاب پدر بی نصیب نماندم.
اما قرض از ذکر خاطرات این بود که، این روز ها در فضای واقعی و مجازی، با افرادی رو به رو می شوم که با به کار بردن الفاظ و عبارات پیچیده درست مثل خاطره بالا، سعی در بزرگ نمایی شخصیت خود می کنند، بدون آنکه موقعیت و کاربرد مفهوم سخن را دریابند. غلط گویی و به غلط اندازی (مغلطه گری) و کسب اعتبار از این راه بسی رایج شده است به خصوص در میان سوپر استار های حوزه ی شبه روانشناسی. به زودی در کارگاهی به نام ” غلط گویی شیک و پیک ” به صورت مبسوط به این موضوع می پردازیم.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *