با سرعت از روی مطالب، تصاویر و ویدیو های متنوع عبور می کنیم و این جزئی از طبیعت فضاهای مجازی است، به تعبیر دوستی این کار مثل جت اسکی راندن در سطح دریای اطلاعات است، دریایی بی انتها که تمامی ندارد و هرچه بیشتر می بینید و می خوانید باز هم هست و ذهنی که عادت کرده است به این سرعت و کانال ها و شبکه هایی که این عادت را فهمیده اند و جملات کوتاه و بریده و برگزیده را برای تغذیه ی این ذهن فراهم می کنند. صد البته که این ذات و طبیعت رسانه های مجازی ای مثل اینستاگرام، فیسبوک و تلگرام است و جای خرده گرفتن نیست، اما موضوع این است که جت اسکی راندن با غواصی کردن متفاوت است و این ها هیچ کدام جای همدیگر را پر نمی کنند.

تماشای یک فیلم بلند با شخصیت پردازی های طبیعی و کارکترهای زنده، خواندن یک رمان و غوطه خوردن در جزئیات صحنه پردازی های نویسنده و یا مطالعه ی مقاله ای که جنبه های متنوعی از یک موضوع را بررسی می کند با تمام تجربیات پرسرعت شبکه های مجازی متفاوت هستند، آنها را فراموش نکنیم.

آنچه که به عنوان ابزار ها و وسایل شادی برایمان تبلیغ می کنند فرسنگ ها با مفهوم شادی و سعادت فاصله دارند و فقط جیب مبارک را خالی می کنند. شادی حقیقی در اینجا و اکنون است و باقی بهانه…

 

رفتار مناسبتی رفتاری است که عموم مردم در ایام خاصی از خودشان نشان می دهند که به آنها رسم و روسم، آداب یا مناسک هم گفته می شود. با این تعریف از رژه ی تیم های حاضر در المپیک تا هدیه دادن شکلات ولنتاین همه نوعی رفتار مناسبتی هستند.

هرکدام از این ایام و مناسبت ها هم بنا به دلیلی شکل گرفته اند که معمولا روح این مراسم با خصلتی انسانی گره خورده است. همبستگی و ارزش های اخلاقی در مناسبات ورزشی، عشق و ارزش صمیمیت در ولنتاین، روشنایی و امید به زندگی در یلدا و نو شوندگی و تولدی دوباره در نوروز همه اشاراتی واضح به ارزش های والای انسانی دارند. مناسبت ها قرارداد های جمعی ای هستند که اگر یادمان نرود برای چه برپا شده اند در رشد مهارت های ارتباطی و انسانی یاری گر هستند. اما چه بسیار پیش می آید که باید ها و نبایدهای رسم و رسوم این مناسبات آنچنان مهم تر از روح آنها می شوند که فردای روز مناسبت باید به تیمار زخم های ناشی از آن پرداخت. زخمی های ولنتاین یا مجروحین مناسبتی آنهایی هستند که فردای مراسم از به جا نیامدن شایسته و بایسته ی آیین ها لب به شکایت می گشایند و فراموش می کنند روح دوست داشتن و صمیمیتی که مقدم بر هر آیینی است.

 

 

ما آنقدرها هم به چشم دیگران دیده نمی شویم، این پرسش همگانی که “مردم درباره ما چی فکر می کنن؟” پاسخش بسیار ساده است، مردم به خود مشغول ترند تا به شما، مردم هم در فکرشان مشغول همین سوال درباره مردم دیگری هستند و بنا بر آن مشغول به ساختن هویتی مقبول برای دیگران، آنچنان که حتی اگر در آسمان هم پرواز کنید و یا به دریا سقوط کنید به چشمشان نخواهید آمد.

نقاشی زیر به نام منظره ای با سقوط Icarusشناخته می شود (landscape with the Fall of Icarus) اما خود Icarus کجاست ؟

در پلان نخست کشاورزی با اسبش مشغول شخم زدن زمین است، کمی عقب تر در پلان دوم چوپانی چوب دست به بغل زده، سر به آسمان فراز کرده و شاید در پی پیش بینی وضع هواست، سگ وفادارش هم قلاده به گرن پیش پایش نشسته و بر خلاف صاحب سر به هوایش چشم به گوسفندان دارد.در سمت چپ منظره ی منظم شهر را در دوردست می بینیم و در سمت راست کشتی و ملوانانش را که مشغول وظایفشان هستند.

اما در پایین سمت راست ماهیگیری قلابش را به دریا انداخته و در تلاش برای صید روزانه است و پرنده ای بر شاخه درخت بالای سرش به تماشا نشسته است و هیچ کدام از این ها Icarus نیسستند او نه چهره اش بلکه تنها پاهایش در میانه آب در گوشه ی سمت راست معلوم است.

پی نوشت:

در افسانه های کهن یونان داستانی درباره تراژدی Icarus وجود دارد. او که قصد پرواز با بال های ساخته شده از پر و موم توسط پدرش Daedalus را دارد از نصیحت پدر مبنی بر خودداری از پرواز در نزدیکی خورشید سر باز می زند، به همین سبب موم ها در برابر گرمای آفتاب نرم می شوند و پر ها از هم گسیخته و در نتیجه Icarus جوان در آب سقوط می کند و جان می بازد.

©بنیاد بیدار

 

 

چگونه است که به دیگری عشق و دوست داشتن ابراز می داریم در حالی که خودمان از آن تهی هستیم؟ چه طور از مرد یا زنی توقع داریم که دوستمان داشته باشد در حالی که خودمان را دوست داشتنی نمی دانیم ؟

عزیزا، اگر خودت را دوست نداشته باشی و در رابطه به گدایی محبت بنشینی، آن ارتباط خواه نا خواه شرایط ناخوشایندی را برای هر دو طرف رابطه ایجاد خواهد کرد.

و البته که دوست داشتن خود با خودخواهی فرق بسیاری دارد…

 

 

سال ها پیش وقتی تنها وسیله ی نقلیه ام سه چرخه ای بود آبی رنگ و تعداد سال های عمرم هم از انگشتان یک دست کمتر بود، من هم به مانند تمام هم سالانم، دوست داشتم که هرچه زودتر به دنیای بزرگ ترها وارد شوم و برای این کار هر چه را که متعلق به آن جماعت می دیدم طلب می کردم. در این میان کمربند، ساعت، کیف پول و کلید برای من از محبوب ترین وسایل بودند. خودم را با این تجهیزات شبیه به بزرگتر ها می کردم و با تقلید از ظاهرشان احساس بزرگ بودن می کردم، اما همچنان کودکی چهار ساله بودم که شب را با ترس و وحشت از تاریکی به صبح می رساند.

و حالا که سال های عمرم از تعداد تمام انگشتان دست و پایم هم فراتر رفته اند، آدم بزرگ هایی را در موقعیت های اجتماعی گوناگون می بینم که همچنان مشغول همان بازی هستند، لباس ها و تجهیزات این بازی جایشان را با عبارات پیچیده نمایشی و پز های عالی عوض کرده اند و دریغ که در پس این همه تقلید خبری از خرد و اندیشه نیست.

 

همه ی عمر را باخودم جنگیدم، خانواده گفت این طور نباش پس تلاش کردم که نباشم، جامعه گفت آن طور باش تلاش کردم آن طور شوم، ازدواج کردم همسرم این طور بودن را بهتر دید رفتم که این طور شوم، مهاجرت کردم دیدم جامعه جدید طور دیگر بودن را می خواهد و … این قصه پایان ندارد و در این از طوری به طور دیگر شدن ها بود که عمرم گذشت.
بی طور باشیم، نه این طور و نه آن طور. به قول دوستی می گفت، برای داشتن سر توی سر ها تمام توان و انرژیم را گذاشته ام و امروز شاید سری داشته باشم اما تنی برایم نمانده که سر را رویش بگذارم.

کمتر جهانگردی است که وقت رفتن به پاریس از دیدن موزه لوور صرف نظر کرده باشد. موزه ای که بخش مهمی از آثار ارزشمند تاریخی و هنری را در خود جای داده است.

به عنوان یک توریست شاید یک روز از سفر فشرده به پاریس را برای دیدن موزه صرف کردن و با سرعتی زیاد آثار را از پیش چشم گذرانیدن کار عجیبی نباشد و بعد از آن می توان در دفترچه ی دیدنی ها کنار نام موزه لور هم تیک زد. اما قصه از آنجا شروع می شود که احساس کنیم واقعا موزه لور را دیده ایم و از آن جالب تر این است که گمان کنیم به اندازه یک کارشناس هنری و یا تاریخی می توانیم درباره آثار به جا مانده از اجدادمان داد سخن سر دهیم.

همین نکته در باره موضوعات خودکاوی هم ممکن است برای بعضی هایمان پیش بیاید و با یک سفر توریستی در ابیات مولانا و یا سیر و سیاحتی گذرا در مفاهیم خودکاوی و خواندن چند خط کتاب (بدون تعمق، تمرین و ادراک) و شنیدن چند سخنرانی، شاید ناگهان احساس همه چیز دانی برایمان تولید کند و بعد چون حیف است که دروازه های این مخزن علم و اسرار معرفت را هم به روی عوام نگشاییم چون پیر طریقت و کاشف اسرار غیب، آسمان و ریسمان را در سخنرانی ها به هم می بافیم وکوانتوم و عرفان و میدان و فرکانس و ارتعاش و جذب و معنویت و آیه و حدیث را به هم ربط می دهیم تا چراغی باشد برای راه آیندگان.

خمش کردم سخن کوتاه خوشتر …

به قول آقا جلال:

یک سخن از دوزخ آید سوی لب

یک سخن از شهر جان در کوی لب

معلم ادبیاتی داشتیم که خدا رحمتش کند روز اولی که به کلاسمان آمد گفت از هر روزتان چیزی بنویسید ولو یک جمله.
آرزو ها و خواسته ها، اندیشه ها و دغدغه های ذهنیمان و همه ی سرد و گرم هایی که روزگار ما را به چشانیدنش دعوت می کند را بنویسیم ولو یک جمله، چرا که تا به خودمان بجنبیم می بینیم که گرد ایام به رویشان نشسته و از خاطرمان رفته است.
این نوشتن ها به من چند چیز را نشان داده اند:
یکی اینکه چقدر در طول زمان باور هایم تغییر کرده اند. باور هایم در حوزه های مختلف درباره ی اجتماع، ملیت، اخلاقیات و حتی الگوی زندگی تغییر کرده اند و مرا به بک باور، باورمندتر کردند و آن هم باور به تغییر است.
دوم آنکه چه اندازه احساساتم نامانا هستند. احساساتم نسبت به موقعیت های زندگی ، موفقیت ها و شکست ها، دغدغه های روزانه و و حتی آدم ها. از پیش آمدن اتفاقاتی می ترسیدم که هرگز نیامدند و دلخوش به شدن هایی بودم که شد ولی شیرینیش آن طوری نبود که تصور می کردم و یا بود و زود عادت کردم.
و از همه مهم تر می بینم که تا چه اندازه فراموش کارم. فراموش می کنم که از چه روی این همه را انجام می دهم و یادم می رود در میان این همه فکر و این همه تصویر، معجزه ی خورشید بر پهنه آسمان می تابد، پیام باران از ابر ها می چکد، وسعت سبزه زار را لحاف سپید برف می پوشاند و من فراموشکار، تکرار می شوم در میان این همه نو به نو شدن ها.

بخش اول:

چگونگى روابط انسانى ما با ديگران اعم از دوستان، اعضا خانواده، همكاران و فرزندان عاملي بسيار مهم و تعيين كننده در كيفيت زندگي ما است. سلامت روان، شادی و میزان رضایت از زندگی همگی تحت تاثیر اين روابط قرار دارند.

در این میان رابطه با فرزندان يكي از مهم ترين و تاثير گذارترين روابط براى هر پدر و مادری است. براى بسيارى از مارفتار ها و دستاوردهاى فرزندانمان به عنوان مهم ترين حاصل و نتيجه زندگى تلقى مى شود و به عنوان والدين خود را مسئول تربيت فرزندمان مى دانيم.

اكر چه  تربيت شامل ايجاد تغيير، تصحيح و تاديب فرزند است، ما در اين مجموعه نوشتارها از مفهوم  فرزند پروري به معناى تمامى تدابيرى كه براى تامين امنيت و سلامت روان خانواده (والدين و فرزندان) اتخاذ مي شوند استفاده مى كنيم.

بخشی از شيوه ها وعقايد ما در پرورش فرزندان میراثی است از سنت ها و روش هایی که از گذشتگانمان به ما رسیده است. الگوی بنیادینی که در روش تربیتی پدر و مادر روی خود و خواهر برادرانمان تجربه کرده ایم، درست و غلط هایی که محدوده رفتار های ما را مشخص و آنها را ارزشگذاری می کردند. به همین شیوه هم  ما روش ها و ارزش گذاری های تربیتی پدران و مادرانمان را خودآگاه یا نا خودآگاه به کار می بریم و تحت تاثير اين شيوه ها قرار داريم. در برخی موقعیت ها، مشابه آنها رفتار می کنیم و در برخی دیگر متضاد آن چه که دیده و شنیده ایم عمل می کنیم.

علاوه بر اين، دستور العمل های رفتاریی  که اغلب  به صورت نسخه های  استاندارد شده و عام، جسته و گریخته خوانده و شنیده ایم نيز بر باور ها و شيوه هاى تربيتى ما موثر هستند. کم نیستند کتاب های بازاری که نسخه های یگانه ای برای تربیت فرزندان تدارک دیده اند، از دستورالعمل برخورد با کودکی که اشیا را پرت می کند گرفته تا فهماندن اینکه کی وقت خواب است و نسخه برخورد با فرزندی که خوب درس نمی خواند. نسخه های استاندارد، دستور العمل هایی هستند که برای همگان به یک شکل اعمال می شوند غافل از این نکته که حتی دو فرزند از یک خانواده هم با یکدیگر متفاوت هستند چه برسد به تفاوت ها و تنوع های بسیاری که در انسان ها وجود دارد.

در اين نوشتار به مفهوم فرزند پروری هوشيارانه  مى پردازيم به عنوان  یک شیوه ی ارتباطی، برای پرداختن به مسائل در حوزه ی روابط والد و فرزند. این شیوه امکانی ایجاد می کند تا والدین بتوانند انتخاب مناسبی از اندوخته های دانش و تجربه شان داشته باشند. در این شیوه تمرکز بر پرورش هوشیاری والد و فرزند به صورت هم زمان است. چراکه رشد و بلوغ عاطفی-رفتاری فرزند مستلزم هدایت والدی است آرام که بر رفتار، افکار و احساساتش هوشیار باشد.

پیش از شرح فرزند پروری هوشیارانه لازم است به دو شيؤه متضاد و رايج در امر تربيت بپردازيم  دو روش كه مى توان بعنوان دو سر طيفى از شيوه هاى مختلف آنها را در نظر گرفت. رفتار های سختگیرانه و رفتار های سهل انگارانه.

در شیوه سخت گیرانه تربیتی تمایل زیادی به کنترل رفتارها، اهداف و عملکرد فرزندان وجود دارد. در این روش، قوانین و مقررات غیر قابل مذاکره زیادی وضع می گردند، قوانین زیاد که ممکن است درباره جزئی ترین رفتار ها و کوچکترین مناسبات فرزند حکم دهند، چه خوردن، چگونه خوردن، چه موقع خوردن و حتی تعیین وقت گرسنگی، چه گفتن، چگونه گفتن، چه موقع گفتن و حتی اصلا گفتن یا نگفتن، وقت خواب در روزهای تعطیل و غیر تعطیل، چگونه پوشیدن و چه پوشیدن و هزار موضوع و مسئله ای که دائم به فرزند تذکر داده می شود و با مکانیسمهاى متعددی کنترل می شوند. این روش، همچنین شامل برنامه ریزی ها و آرمان سازی هایی برای فرزند است، بدون توجه دقیق به نیازها، خواست ها و احساسات او، از کلاس ها و آموزش های فوق برنامه گرفته تا تعیین رشته دانشگاهی و علایق هنری و ورزشی فرزند همه می توانند از این دست باشند. فرزند مکلف به برآورده کردن خواست ها و آرزو های والدین است و روشهاى تنبيه و تهديد ضامن موفقيت اين روش. در نتيجه  کیفیت ارتباط با فرزندان فدای کسب موفقیت آنها می شود. والدین در پوشش خیر خواهی از قدرتشان برای وادار کردن فرزند به تبعیت از آنها برای رسیدن به موفقیت استفاده می کنند. در این شیوه، تنبیه ابزاری است برای کنترل رفتار فرزند از طریق تهدید و ترساندن. والد برای تغییر رفتار فرزند بر اشتباهات گذشته تمرکز دارد. تنبیه از احساساتی مانند خشم، ترس و نگرانی والد برمی آید و باعث ایجاد احساساتی همچون ترس، شرم و گناه در فرزند می شود که تا بزرگسالی در او به جا می ماند.

سوی دیگر طیف تربیتی، روش های سهل انگارانه هستند. در اینجا با بی توجهی به رفتار و تنظیم عملکرد فرزند روبرو هستيم. آموزش رفتارهای اجتماعی و احترام به حقوق دیگران در این روش مورد غفلت واقع می شوند به همین دلیل فرزندان عموما به خواست ها و منافع دیگران بی توجه هستند و از این باب در ارتباط با همسالان و یا بزرگ تر ها دچار مسئله می شوند. همچنین نظارت ها و حمایت های لازم و کافی برای پیشگیری از آسیب های احتمالی به فرزند وجود ندارد. تغذیه نا مناسب، زمان خواب به هم ریخته، پوشش نا متناسب با هوا یا اجتماع، ارتباطات نظارت نشده، وضعیت بی سامان تحصیلی از جمله موضوعات مهمی هستند که در روش سهل گیرانه سلامت تن و روان فرزند را تهدید جدی می کنند. والدین در پوشش روشنفکری یا آزاد گذاشتن فرزند مسئولیت فرزندپروری را بر نمی دارند. درروش سهل انگارانه مانند روش سختگیرانه به شناخت احساسات و افکار فرزند اهمیتی داده نمی شود و اوهدایت و کمک های لازم برای فهم خواسته هایش را دریافت نمی کند.

و اما فرزند پروری هوشیارانه چیست؟

این روش مبتنی بر آموزه های هوشیاری (مایند فولنس) است. دکتر کاباتزن، مایندفولنس را به صورت هوشیاری و توجه  انتخابی و بدون قضاوت به لحظه حال تعریف می کند، دکتر سگال آن را هوشیاری و پذیرش تجربه ی حال حاضر می داند. به طور خلاصه مایندفولنس شیوه ای است برای هوشیاری بر آنچه که در اینجا و اکنون می گذرد. موضوع این هوشیاری را به دو دسته کلی می توان تقسیم کرد:

  • هوشیاری بر آنچه که در پیرامون ما می گذرد و ما آن را از طریق حواس پنج گانه تجربه می کنیم. یعنی هوشیاری از آنچه که می شنویم، می بینیم، لمس می کنیم، می چشیم و می بوییم.
  • هوشیاری از آنچه که درون ما می گذرد. هوشیاری از آنچه که در بدن ما میگذرد (هوشیاری از حس های بدنی)، هوشیاری از آنچه که احساس می کنیم (هوشیاری از احساسات و عواطف) و هوشیاری از آنچه که می اندیشیم (هوشیاری از افکار).

با وارد کردن مهارت های “هوشیاری” به فرایند فرزند پروری والدین قادر می شوند تا پیش از هر چیز در مواقع حساس تصمیم گیری، به آسانی به اندوخته ی دانش و تجربیاتشان در باب تربیت فرزند مراجعه کنند و از عکس العمل های برآمده از احساسات اجتناب نمایند. عکس العمل هایی که معمولا در گذر زمان پشیمانی به همراه خواهند داشت.

استمرار در تمرین مهارت های “هوشیاری”  به والدین کمک می کند تا با شناخت و پذیرش افکارواحساسات خود و فرزند، فضای امنی را برای پرورش او فراهم سازند ودر نتیجه چرخه ی واکنش های تکراری را متوقف کنند تا محیطی در خانواده ایجاد شود که دو طرف (والد و فرزند) کیفیت متفاوتی را در ارتباطشان تجربه کنند.

فرزند پروری هوشیارانه فضای آزاد و امنی بین والد و فرزند ایجاد می کند که نتایج آن در تمام حوزه های زندگی مانند تحصیل و یادگیری، روابط اجتماعی، سلامت روان و حتی سلامت فیزیکی فرزند نمایان است و تا بزرگسالی ادامه خواهد داشت. تحقیقات دکترجان گاتمن روی کودکانی که در فضای هوشیارانه رشد کرده اند در قیاس با سایر کودکان نشان می دهد که آنها به مراتب در وضعیت اجتماعی و تحصیلی موفق تر و در وضعیت روانی شادتر و در وضعیت بدنی سالمتری قرار دارند.

فرزند پروری هوشیارانه بر پایه ی “پنج اصل” اساسی استوار است، که درمقالات آتی به صورت مجزا به هرکدام می پردازیم.

  • An initial evaluation of a mindful parenting program. Almaier & Maloney (2007).
  • Mindfulness-based childbirth and parenting education curriculum manual. Bardacke (1998-2009).
  • Rearing competent children. Baumrind (1989).
  • The benefits of being present: Mindfulness and its role in psychological well-being. Brown & Ryan (2003).
  • Mindfulness-based relationship enhancement. Carson, et al,. (2004).
  • Mindfulness-based relationship enhancement in couples. Carson, et al,. (2006).
  • Changing parents’ mindfulness, child management skills, and relationship quality with their youth: Results from a randomized pilot intervention trail. Coatsworth, et al,. (2009).
  • Changing relationships, changing youth: interpersonal contexts of adolescent development. Collins & Laursen (2004).
  • Parenting interventions: A family systems perspective. Cowan, et al., (1998).
  • Social cognition in parents: Inferential and affective reactions to children at three age levels. Dix, et al., (1986).
  • Parental socialization of emotion. Eisenberg, et al., (1998).
  • Meta-emotion: how families communicate emotionally. Gottma, et al,. (1997).
  • Everyday blessings: The inner work of mindful parenting. Kabat-Zinn (1997).
  • A model of mindful parenting: implications for parent-child relationships and prevention research. Larissa, et al., (2009).
  • Parenting from inside out: How a deeper self understanding can help you raise children who thrive. Siegel & Hartzell, (2003).